ریتم صفر؛ ریتم خشونت
کد خبر: 17935

ریتم صفر؛ ریتم خشونت

این یادداشت در ضرورت محکم کردن جای پا، و سپس انتخاب جای دست مناسب، نوشته می شود. در این صورت اقدام به حرکت و پیش روی میسر شده و امیداواری به طی مسیر بیشتر می شود.

جعفر علیان نژادی: این یادداشت در ضرورت محکم کردن جای پا، و سپس انتخاب جای دست مناسب، نوشته می شود. در این صورت اقدام به حرکت و پیش روی میسر شده و امیداواری به طی مسیر بیشتر می شود. انتخاب جایگاه لغزان یا کم اطمینان، طی مسیر را مشکل می سازد. گویا فرد از  همان ابتدا انتخاب کرده است، هر گام او، واجد مقادیری شک و تردید نیز باشد.به عنوان مثال فرد  انتخاب می کند با عبور از لبه پرتگاه، بجای قدم زدن در  پهنه و عرض مسیر، تشویش و اضطراب را چاشنی کار خود کند. هر چند شاید آگاهانه به اینکه ممکن است در گام بعدی زیر پای او خالی شود و احتمالا سقوط کند، معترف نباشد، اما انتخاب او نشان می دهد، به طور ناخودآگاه احتمال سقوط را پذیرفته است. مثال دیگر، حکایت صخره نوردی است که بدون تجهیزات، عزم صعود از یک صخره سخت و خطرناک را می کند. او که مطمئن از مهارت صخره نوری خود است، طناب و قلاب را کنار می گذارد و خطر سقوط را ناخودآگاه می پذیرد. چنین انتخاب هایی، بدون محکم کردن جای پا، نشان می دهد، اطمینان فرد برای رسیدن به مقصد، خدشه دار شده است. یعنی وی پذیرفته با حرکت کژدارومریز، احتمال رسیدن و نرسیدن را برای خود پنجاه، پنجاه کند.

 

در لحظه ای که احتمال لغزش پا، بالا می رود، فرد با نگاهی خیره و هراسان، وادار به بی حرکتی می شود. پرهیب ترس، حتی اجازه تکلم را از فرد می گیرد و وی را وادار به سکوت می کند. سکوت نشانه خوبی نیست، نشانه بالا رفتن امکان لغزش است. گویا فرد به ریتم صفر می رسد. بی حرکت، بی صدا، منفعل، هراسان، منتظر حادثه و ناامید از نجات. در سال 1974، مارینا آبراموویچ یک اجرای هنری را به روی صحنه برد که به بهترین وجه ممکن، لحظه قفل شدن انسان در آستانه خطر را نشان می داد. مارینا قبل از شروع نمایش، اعلام کرده بود در اجرای 6 ساعته خود، مانند یک شیء بی حرکت و بدون هر گونه واکنش خواهد بود. وی در این مدت گفته بود، شرکت کنندگان اجازه دارند، هر کاری می خواهند با او انجام دهند. وی 72 وسیله شکنجه و لذت را روی میز قرار داده بود و به شرکت کنندگان گفته بود، از این وسایل نیز می توانند استفاده کنند. نمایش شروع شد، در ابتدای کار همه رودربایستی داشتند، اما بالاخره یک نفر نزدیک شد و او را با گلهایی آراست، نفر دیگر او را با سیم به یک شیء دیگر بست، دیگری قلقلکش داد، کمی بعد او را بلند کردند و جایش را تغییر دادند، کم کم وقتی دیدند مارینا واکنشی نشان نمی دهد، رفتارها حالت تهاجمی تر گرفت. یک مرد با تیغ ریش تراش گردن او را خراشاند، مرد دیگری با خارهای گل شکم او را بست، مردی دیگر تفنگی به دستش داد و آن را تا بالای گیجگاهش برد.

 

بعد از شش ساعت نمایش پایان یافت، آبراموویچ در سالن استودیو به راه افتاد و از مقابل دستیاران و بازدیدکنندگان عبور کرد. با اینکه همه از نگاه کردن به صورت او اجتناب می کردند، اما بازدیدکنندگان آقدر عادی رفتار می کردند که انگار اصلا خشونتی که دمی پیش به خرج داده بودند و اینکه چگونه از آزار و و حمله به او لذت برده بودند، چیزی در خاطرشان نمانده. فارغ از پیام های مستقیم و غیرمستقیم این اجرا، برای نگارنده یادداشت،دو نکته درس آموز در این اجرا خود نمایی می کند. اول آنکه انتخاب مسیری که در آن احتمال رسیدن به مقصد پنجاه، پنجاه است، قدم زدن در وادی شک و تردید است، چون جای پا محکم نشده، در لحظه ای که احتمال لغزش بالا می رود، بدن از حرکت ایستاده، اندیشه چاره نمی سازد و زبان به سکوت وادار می شود. شروع نمایش آبراموویچ از همین لحظه قفل شدگی و ایستایی  شروع می شود.سکوتی که با ادامه خود، جمعیت های جسور را تهاجمی و خشن می کند. نکته دوم، مارینا به عنوانی یک زن شیء شده، در ابتدای سکوت خود، ممکن است از ملاطفت دیگر زنان برخودار شود، اما کم کم و با گذر زمان میل به خشونت را در مردان تحریک می کند. بدتر از آن  وقتی است که مردان خشونت می ورزند، اما زنان ممانعت نمی کنند و با سکوت خود آنان را همراهی می کنند.

 

محکم کردن جای پا، با اینکه امکان حادثه را کم می کند، اما در عین حال هیچ گاه گریز از حادثه را قطعی نمی کند. با جای پای محکم، می توان آگاهانه و آماده، به استقبال حوادث رفت. در لحظه حادثه، به  کپ کردن، قفل شدگی و سکوت نمی انجامد. بالعکس با  کنش فرد همراه می شود. حادثه، کنش ایجاد می کند، نه برای فرد مردد و مضطرب، بلکه برای انسان محکم و  مقاوم. مارینا آبراموویچ بعدها اعتراف کرد، چگونه این بی واکنشی و ریتم صفر،  وقتی که همان شب به هتل برگشت، یک دسته از موهایش را  در عرض چند ساعت سفید کرده بود. انفعال و عدم واکنش چنین هزینه ای به او تحمیل کرده بود. جای پا اگر نا مطمئن باشد، حادثه بزرگ، فرد را  به انفعال و سکوت بیشتر  وادار می کند. در مقابل اگر محکم کاری صورت گرفته باشد، به میزان بزرگی حادثه، کنشگری افراد محکم و بیشتر می شود. در ماجراهای اخیر، ضرورت محکم کردن جای پا، بیشتر خود را نشان می دهد. تردید، نشانه قدم گذاشتن روی جای سست و لغزنده است. حادثه اخیر به خوبی نشان می دهد، چرا تردید منجر به بی عملی می شود. چرا تردید، منجر به سکوت بیشتر می شود. نشان می دهد چگونه تکنیک مارپیچ سکوت رسانه های مخالف، سکوت مرددین را مضاعف تر می کند. ریشه این تردید را باید در ردپاها جست و جو کرد. ردپا را دنبال کرد و دید آیا جایی که قدم روی آن گذاشته شده کجاست.  

 

اکنون سوال اینجاست، آن جای پای محکمی که این حادثه هر چه بیشتر به آن ارجاع می دهد، کجاست؟پاسخ به این سوال نشان می دهد، جای پا را باید محکم تر کرد. نمی توان با یک قدم به راست، یا یک قدم به چپ، از جای پای اصلی عبور کرد. اصل ثابت است، باید محکم تر به حجاب بازگشت. این حادثه تذکر به اصلاح لغزش جای پای قبلی است. حجاب فروکاستنی نیست، جای پا باید محکم باشد، تا بتوان جای دستی درست انتخاب کرد. روی حجاب باید ایستاد، اما جای دست می تواند، قدری مایل شود. از صخره ای که شیب عمودیش ناگهان تند می شود، می توان عبور کرد، نه اینکه ایستاد و نظاره کرد یا اینکه منصرف شد. حادثه اگر همان صخره باشد، صخره نورد را به فتحش مشتاق تر می کند. انصراف از فتح صخره، یعنی ایستادن و نظاره کردن، اگر حتی یک قدم به عقب هم نباشد، خشونت را مضاعف کرده و آشوبگران را جسورتر می سازد. محکم ایستادن روی حجاب، خشونت را می کاهد، آشوبگران را ناامید می کند و حادثه را تبدیل به تجربه ای انقلابی می کند. اکنون زمان آزادسازی انرژی ارزشهای انسانی انقلاب اسلامی است. ذهن ها بیدار و منتظرند، نه منتظر عقب گرد، منتظر صعود و فتح بیشتر.

 

دیدگاه تان را بنویسید