سازوکاری برای تحلیل سیستمی، تربیتی و فرهنگی پدیده اغتشاشات اخیر
مغالطه، یکی از آفتهای اظهارنظرها، تحلیلها و بیانیههای افراد و حتی بعضا صاحبنظران علمی است. در این یادداشت، سازوکار یک چارچوب تحلیلی معرفی میشود که بتواند از زوایایی، به تحلیل پدیده اجتماعی ـ سیاسی ـ امنیتی در حال وقوع، از منظر سیستمی و تربیتی، کمک کرده و امکان شناخت بهتر مغالطهها و نیز تدابیر برای رفع مشکلات را فراهم کند.
این روزها، بیانیههای مختلفی توسط برخی صاحبنظران در مورد وقایع اخیر منتشر میشود. بعضی از بیانیهها، به زوایائی از مسئله پرداخته و آن را تبیین کرده است. اما بعضا بیانیههائی هم توسط برخی از اساتید برجسته و صاحبنام ارائه میشود، که مایه تعجب میشود. گویی فضای هیجانی جامعه، به برخی از اهل علم هم سرایت کرده، به صورتی که فراموش میکنند که خودشان در مقام یک صاحبنظر آکادمیک، به عنوان یک قاعده اولیه به دانشجویانشان توصیه میکردند که تحلیل باید مبتنی بر یک فرایند مشخص و منطقی باشد، و از اظهار نظر هیجانی، مغلطه، و مخلوط کردن بحث یک حوزه با حوزه دیگر، صغری و کبری در حوزهای، و نتیجه گرفتن در حوزه دیگر، با تحمیل پیش فرضهای ذهنی و نامربوط به صغری و کبری مذکور، خودداری کنند. اما همان بزرگواران، گاه در این بیانیهها، در تحلیل خود به شکل مغالطهآمیزی از لایهای به لایه دیگر میپرند، استدلالی در لایهای میکنند، و در لایه دیگر نتیجه نامربوطی میگیرند. گاه مبهمگوئی میکنند، و گاه یکی به نعل میزنند و یکی به میخ. با اشارهای به یکی دو تا از گوشهها و نقلقولهای راست و دروغ وقایع، و ایجاد فضائی هیجانی در بحث، پیشفرضها، باورها، آرمانها و آرزوهای پیشین خودشان را بر مسئله سوار کرده و به عنوان نتیجه تحلیل به خورد مخاطب میدهند. در حوزههای مختلف، از حوزه علوم مهندسی، تا اقتصاد، و نیز در حوزه تعلیم و تربیت، برخی از اساتید بزرگوار، بعضا چنین اظهارنظرهائی میکنند.
گاه در این بیانیهها، در تحلیل خود به شکل مغالطهآمیزی از لایهای به لایه دیگر میپرند، استدلالی در لایهای میکنند، و در لایه دیگر نتیجه نامربوطی میگیرند.
نه در مقام پاسخ دادن به بیانیههای جورواجور هستم، نه قصد بیانیه دادن دارم. اما سعی میکنم طی این یادداشت، در حد بضاعتهای محدودی که به عنوان یک کارشناس در دو حوزه ”تحلیل و مهندسی نهادی سیستم“ و نیز ”تعلیم و تربیت و فرهنگ“ دارم، سازوکاری اجمالی را در قالب یک چارچوب تحلیلی (Framework) تبیین کنم که بتواند از زوایایی، به تحلیل پدیده اجتماعی- سیاسی – امنیتیای که در حال وقوع است، از منظر سیستمی و تربیتی، کمک کرده، و امکان شناخت بهتر مغالطهها و نیز تدابیر لازم برای رفع مشکلات را فراهم کند.
در این یادداشت، تبیینی از لایههای مختلف ظاهری و باطنی پدیده در تحلیل آن را ارائه میکنم، بدون اینکه سعی در بسط و توضیح پدیده در هر کدام از آن لایهها داشته باشم. این تفکیک لایهها میتواند:
1- به افرادی که قصد داوری صحیح در مورد خود پدیده و نیز اظهارنظرها و بیانیههای صادر شده در مورد آن دارند، کمک کند که بتوانند مسائل هر لایه را از مسائل لایههای دیگر تفکیک کرده، و دچار مغلطه نشوند، و فریب مغلطه را هم نخورند.
2- به افرادی که قصد تحلیل مسائل این پدیده را دارند کمک میکند، که بتوانند بررسی لایهها را به صورت متمایز انجام داده، و ارتباطات بین لایهها را به صورت منطقی مورد تحلیل قرار دهند.
3- به هر فرد کمک میکند که با بررسی دیدگاه خود در برخورد به این پدیده، بصورت منطقی و بی طرفانه تحلیل کند که باورها، پیش فرضها و فضای ذهنی او تا چه حد صحیح و تا چه حد تحت تاثیر فضای هیجانی، هنجاری و روانی و القائات رسانهای قرار دارد.
4- به مسئولین و برنامهریزان حاکمیت نیز کمک میکند که بتوانند نقصها و اشکالات در هر لایه را به صورت مستقل مورد تحلیل قرار داده و در پی رفع نقائص و تدبیر سازکارهای مناسب باشند.
در خلال برخی از لایهها، بخصوص به تحلیل ابعاد تربیتی پیشینی و پسینی این پدیده نیز خواهیم پرداخت. البته یک سازوکار تحلیلی در چارچوب یک مدل سیستمی، میتواند ابعاد متعدد دیگری هم داشته باشد، که با توجه به محدودیت این مقال و فضای انتشار آن، فقط به زوایای ذکر شده بسنده میکنیم.
به عنوان یک منتقد نظام، که نگاه به شدت انتقادیام به ابعاد ساختاری و عملکردی نظامهای مختلف و بخصوص حوزه فرهنگ و تعلیم و تربیت کشور، در کنار ارائه راهکارها و تحلیل و طراحی معماری، در مقالات و کتابها و نوشتههای متعددم، طی دو دهه گذشته، قابل مشاهده است، تلاشم بر این است که این سازوکار را بدون جانبداری و بدون تحمیل دیدگاههایم بیان کنم؛ هر چند که خواه ناخواه، در بسیاری از موارد، دیدگاه نظری و رویکردم، از برخی از سوالاتی که به عنوان نمونه مطرح میکنم، قابل تشخیص خواهد بود.
یکی از مهمترین کارکردهای تمایز تحلیل در لایههای مختلف، آشکار شدن زوایای مختلف ذهنی هر فرد، و جلوگیری از مغلطه درونی است.
در این سازوکار فقط لایههای پیشنهادی چارچوب را نام میبرم، و برای فهم هر لایه، سوالاتی را که به فهم آن لایه کمک میکند، به عنوان نمونه ذکر میکنم. این سوالها هر چند ممکن است قاعدتا با توجه به ماهیت سوالات، بعضا توسط برخی اشخاص (بخصوص کسانی که آن سوال، رویکرد و باورهای او را زیر سوال ببرد)، جهت دهنده تلقی شود، اما فقط سوالهای نمونه است، که میتواند در آن لایه مطرح باشد. ضمن آنکه با بررسی تمام لایهها، احتمالا اشخاص مختلف ممکن است سوالات برخی از لایهها را در انتقاد به خود و برخی لایهها را هم جهت با دیدگاههای خود برداشت کنند. اصولا یکی از مهمترین کارکردهای تمایز تحلیل در لایههای مختلف، آشکار شدن زوایای مختلف ذهنی هر فرد، و جلوگیری از مغلطه درونی است. قطعا سوالات دیگری نیز در آن لایه قابل طرح خواهد بود و من سوالات تبیین کننده هر لایه، و نیز خود اصل لایهها را محدود نکردهام.
کالبد شکافی لایههای پدیده
یک پدیده میتواند لایههای متعددی داشته باشد. برخی از لایهها در ظاهر آشکار میشود و میتوان لایه به لایه آنها را مشاهده کرد. مثلا لایه مختلف پوست و چربی و گوشت و استخوان و ... یک جاندار. این لایهها را لایه ظاهری مینامیم. برخی از لایهها هم در نمود ظاهری به سادگی قابل تشخیص نیست، مگر آنکه بتوان بر اساس الگوهائی، وجود آن را درک و فهم کرد. این لایهها را لایههای باطنی مینامیم.
یک پدیده میتواند لایههای متعددی داشته باشد.
مثلا لایه سلسله اعصاب، لایه عروق، لایه ترشحات هورمونی و نظایر آن در بدن یک جاندار. برای تشخیص این لایه، باید درکی سیستمی از آن لایه داشت و بر اساس آن، وضعیت بافتهای مربوط به آن لایه را (مثل یک رگ یا یک تکه عصب) تحلیل کرد. ما هم کالبد شکافی لایههای پدیده را در دو طیف لایههای ظواهر و باطنهای پدیده انجام میدهیم.
تحلیل یک پدیده در یک لایه، یعنی کل این پدیده در این لایه نمود و رفتاری دارد که باید در لایه خودش مورد تحلیل قرار گیرد. یک تکه رگ در کالبد شکافی به صورت یک بافت توخالی مشاهده میشود. اگر به این تکه رگ در منظر لایههای ظاهری نظیر پوست، و بدون توجه به لایه باطنی سیستم عروقی نگاه شود، ممکن است ما را در تحلیل دچار خطا و مغلطه کند. مثلا تحلیلگر را به این نتیجه گیری خطا بیندازد که پوست دارای منافذ توخالی است.
هر لایه باید نمودی یکپارچه از کل پدیده را در محدوده آن لایه به ما ارائه کند.
به همین دلیل ضمن اینکه به تعاملات بین لایهها توجه میشود، هر لایه به صورت مستقل باید مورد توجه و تحلیل قرار گیرد. ضمن اینکه هر لایه باید نمودی یکپارچه از کل پدیده را در محدوده آن لایه به ما ارائه کند. بدن یک جاندار در لایه پوست، یک بافت یکپارچه را که تمام بدن را میپوشاند تبیین میکند. همچنین در لایه اسکلت و استخوانها. در نگاه به این لایه، کل بدن از منظر این لایه قابل فهم و تحلیل خواهد بود و مثلا میتوان طرحی از کل اسکلت جاندار مورد کالبد شکافی را ترسیم کرد.
ضمن آنکه دقت فرمائید که در این مقاله، در معرفی لایههای پدیده مورد بحث، قرار نیست نویسنده این یادداشت خود کالبد شکافی کرده و به تحلیل بپردازد. فقط لایهها را معرفی میکنیم و فقط در حد فهم لایه، نمونههائی از سوالات و مباحث مطرح در لایه را مطرح میکنیم، تا تحلیلگر محترم، بافت و ویژگیهای لایه را درک کرده و بتواند در تحلیل خود از آن استفاده کند. فقط به عنوان مثال، اولین لایه – ظاهر را بصورت مختصر مورد تحلیل قرار داده، و تحلیل باقی لایهها را به تحلیگران محترم واگذار میکنم.
قطعا لایههای مطرح شده، جامع و تمام کننده فهرست لایهها نیست، و ممکن است بتوان لایههای دیگری را نیز به آن اضافه کرد.
لایههای ظواهر پدیده
- لایه - ظاهر اول: فوت یا کشته شدن؟ ظاهر اولیه ماجرا آن است که به دلیل فوت ناگهانی خانم مهسا امینی، و ایجاد شبهه در اینکه ایشان به دلیل ضربه پلیس کشته شده باشد، موجی از اعتراض و پس از آن اغتشاش در کشور ایجاد شده است. در بررسی این لایه میتوان بررسی کرد که آیا کشته شدن واقعیت داشته است؟ آیا آن مرحومه بر اثر ضرب و جرح پلیس کشته شدهاند؟ یا به دلایل بیماریهای زمینهای، فوت ناگهانی ایشان در آن زمان رخ داده است؟ به عنوان تحلیل نمونه: با مشاهده فیلمهای موجود کاملا روشن است که اصولا این فرض مردود است. در فیلم اولیه که بخشهائی انتخاب شده را داشت، این شبهه را ایجاد میکرد که ممکن است در بخشهای محذوف، عمل ضرب و جرحی اتفاق افتاده باشد. اما با انتشار فیلم کامل، این شبهه نیز رد شد. علیرغم عینی بودن شواهد فیلم مذکور، شبهه انگیزیها توسط افراد و رسانههای مختلف ادامه داشت، تا گزارش پزشکی قانونی نیز به صورت علمی و مستدل، چنین شبههای را مردود شناخت. (جالب آن است که در یکی از بیانیههائی که توسط یکی از بزرگواران صادر شده، با آسمان و ریسمان بافی (که طبق تبیینی که در ادامه انجام میشود، در بین لایههای مختلف، سرگردان است) پیشنهاد میکند که برای ختم غائله، افسر خاطی را محاکمه کنید. در صورتی اصولا افسر خاطیای در میدان وجود ندارد!).
- لایه - ظاهر دوم: گشت ارشاد! حتی اگر معترضان بپذیرند که در لایه اول ضرب و جرحی وجود نداشته، معترض هستند که اصلا چرا گشت ارشاد وجود دارد! این لایه دیگری از بحث و تحلیل است. آیا وجود و سازوکار گشت ارشاد اشتباه است؟ آیا منظور این است که اصلا نباید با قانون شکنان پوشش، توسط پلیس برخورد شود؟ آیا در کشورهای دیگر دنیا، پلیس با قانون شکنان پوشش برخورد نمیکند؟ مثلا پلیس کانادا با کسی که با بیکینی در خیابان ظاهر شود چگونه برخورد میکند؟ آیا پلیس ژاپن با کسی که سطح پوشش تعیین شده در قوانین ژاپن را در مراکز عمومی، از خیابان گرفته تا ادارات و مدارس و دانشگاه، رعایت نکند، برخورد میکند؟ یا پلیس فرانسه، به کسی که با پیژامه و روبدوشامبر در خیابان ظاهر شود، چه برخوردی میکند؟ آیا برخورد توسط پلیس فقط باید در مرحله تذکر باشد؟ و اگر شخص با تذکر، پوشش خود را اصلاح نکرد، پلیس آن کشورها چه برخوردی با او میکنند؟ آیا همان پلیس عمومی با این افراد برخورد میکند؟ یا پلیس ویژه ای نظیر گشت ارشاد ایران برای اینکار وجود دارد؟ آیا خاطی بازداشت میشود و به زندان میرود؟ یا روال آموزش نظیر گشت ارشاد برای او در نظر گرفته میشود؟ آیا برخورد گشت ارشاد ایران، در بین برخورد پلیسهای کشورهای مختلف با چنین تخلفی، از نرمترین برخوردها محسوب میشود یا خشنترین؟ چه درصدی از افرادی که حجاب نامناسب دارند، مورد تذکر گشت ارشاد قرار می گیرند؟ در واقعیت، چه حجم از افراد پوشش نامناسب و غیر قابل قبول از نظر قوانین، علیرغم عدم برخورد با آنها، در سطح شهرها مشاهده می شود؟.... اینها نمونه سوالاتی است که در تحلیل این لایه باید پاسخ داده شود.
- لایه - ظاهر سوم: حجاب! در لایه سوم برخی از معترضان اصولا معترض هستند که چرا باید محدودیت حجاب وجود داشته باشد. از منظر این لایه، پدیده در حال وقوع، اصلا ماجرای مخالفت با حجاب است. نمونهای از سوالات در تحلیل این لایه: آیا اصولا محدودیت پوشش در کشورهای مختلف جهان یک عرف است؟ آیا هر کشوری برای خودش محدوده پوششی را در اماکن و معابر عمومی دارد؟ آیا این محدودیت پوشش در کشورهای مختلف، متفاوت است؟ مبنای تعیین این محدودیت پوشش در کشورهای مختلف جهان چیست؟ با توجه به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، این محدودیت پوشش در ایران با چه مبنائی باید تعیین شود؟ اگر این محدودیت پوشش توسط افراد رعایت نشود، باید چه تمهیدی در قانون برای متخلفان اندیشیده شود؟ آیا افراد باید در اجرا یا عدم اجرای قانون آزاد باشند؟ ....
- لایه - ظاهر چهارم: دیکتاتوری حاکمیت! برخی از معترضان ادعا میکنند که مسئله حجاب و گشت ارشاد، نشانه آن است که حکومت جمهوری اسلامی ایران، یک حکومت دیکتاتوری است، و حکومت، حجاب و قوانین خود را به کشور و مردم تحمیل میکند. از منظر این لایه، پدیده در حال وقوع، ماجرای مخالفت با پدیده دیکتاتوری حاکمیت است. نمونه سوالاتی که در این لایه پیش روی ما قرار دارد: آیا قانون اساسی توسط شخص یا گروهی وضع شده و مردم مجبور به رعایت آن شدهاند؟ یا اینکه قانون اساسی با انتخاب نمایندگان منتخب خود مردم تدوین و توسط آنها در همه پرسی تصویب شده است؟ آیا حاکمان فعلی، خارج از قانون اساسی و طبق دلخواه خودشان عمل میکنند؟ آیا حکومت اجازه اظهار نظر از مردم را گرفته است؟ میزان اجازه اظهار نظر و مقدار واقعی اظهار نظر مخالف حکومت و حاکمیت، از کوچه و بازار گرفته تا رسانهها، در کشور ما در مقایسه با سایر کشورها چقدر است؟ چند رسانه که عملا مخالفت با نظام را نشان دادهاند، در داخل کشور فعالیت میکنند؟ چه مدت از عمر حکومت جمهوری اسلامی ایران، بخشهای مهمی از حکومت (از ریاست جمهوری گرفته تا مجلس) در دست کسانی بوده که مخالفت آشکاری با بسیاری از آرمانها و ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران داشتهاند؟ چند کشور دیگر در دنیا سراغ دارید که به مخالفان آرمانها و ارکان نظام اجازه دهد تا سطح نمایندگی مجلس و ریاست جمهوری برسند؟ آیا حکومت به اظهارنظرهای منطقی مخالفان ترتیب اثر میدهد؟ و اگر کسی اظهار نظری خلاف حاکمیت انجام دهد، او را تنبیه میکند؟ آیا برخورد قانونی حکومت و حاکمیت با متخلفان از قوانین کشور، به منزله دیکتاتوری است؟ ...
- لایه - ظاهر پنجم: برخورد خشن حاکمیت! در لایه دیگری از پدیده، مسئله خشونت بکار رفته توسط پلیس در برخی از نقاط، به عنوان برخورد خشن حاکمیت شناخته میشود. از منظر این لایه، ماجرای این پدیده، مخالفت با برخورد خشن حاکمیت است. در این لایه سوالاتی از این دست پیش روی ما قرار دارد: آیا اجرای قانون بالاخره مستلزم سطحی از اعمال خشونت هست یا خیر؟ آیا خشونتهای بکار رفته، در محدوده قانون و توسط مجریان قانون بوده است؟ میزان خشونت مجریان قانون برای اجرای قانون، در مقایسه با کشورهای دیگر چقدر است؟ مجریان قانون تا چه حد با صبر و بردباری عمل کرده و تا چه خشونت را فقط در موارد ضروری و در محدوده قانون بکار گرفته اند؟ آیا خشونتهای بکار رفته، ناشی از تمایلات نفسانی مجریان قانون، و مثلا به دلیل عصبانیت، یا مواجههای نژاد پرستانه و در تبعیض بوده، یا صرفا پس از طی مراحل تذکر و تعامل منطقی، در صورت عبور متخلفان از خطوط قرمز، نظیر آسیب رساندن به سایرین و اموال عمومی، از روشهای برخورد فیزیکی و خشن استفاده کرده است؟....
- لایه - ظاهر ششم: اتحاد مردم علیه حاکمیت! در لایه ای دیگر از پدیده، برخی از معترضان یا رسانههای حامی آنها، مدعی میشوند که مردم علیه حاکمیت متحد شده و اتفاقات این پدیده، نشان از مخالفت عموم جامعه بر علیه حاکمیت است. و از منظر این لایه، پدیده در حال وقوع، یک انقلاب علیه حاکمیت است. در این لایه نیز سوالاتی پیش روی تحلیلگران قرار دارد. از جمله: تعداد واقعی معترضان چقدر است؟ چند درصد از مردم در این اعتراض مشارکت میکنند؟ چند درصد از مردم با آن موافقند و با آن همراهی میکنند؟ چند درصد از مردم با این اعتراض مخالفند؟ تجمعات مخالفان این اعتراضها با چه حجمی برگزار میشود؟ رسانههای پوشش دهنده و تحریک کننده اعتراضها، چقدر تجمع مخالفان اعتراضها را به صورت شفاف و کامل پوشش میدهند؟ آیا اصلا این مخالفان اعتراضها را مردم محسوب میکنند؟ یا این جمعیت انبوه را عوامل نظام میخوانند؟ رهبری معترضان توسط چه کسانی، در داخل یا خارج کشور انجام میشود؟ آیا رهبران معترضان، خودشان جرات دارند به کشور بیایند و اعتراضات را در میدان رهبری کنند؟ یا اینکه در آن طرف آب، در جای گرم نشسته و حقوقشان را دریافت کرده و از دور دستور میدهند که بروید و اعتراض کنید!؟ رهبران متعدد معترضان، چقدر با هم متحد هستند، و آیا دائما بین خودشان در جنگ و ستیز نیستند و مفتضحات همدیگر را در رسانههای خودشان آشکار نمیکنند؟ معترضان اصولا چقدر آرمان مشخصی دارند؟ و چقدر به آرمانهای خود اعتقاد دارند؟ و چقدر در حد حتی درصد بسیار کمی نسبت به مجاهدان و شهدای انقلاب اسلامی، حاضر به فداکاری و جانفشانی برای آرمانهای خود هستند؟ ....
- لایه – ظاهر هفتم: شورش جامعه بر اثر تنگی معیشت! یک نظریه مطرح شده در رسانههای حامی و تحریک کننده پدیده و بعضا بین افواه جامعه این است که مردم از سختی معیشت و دشواریهای زندگی به تنگ آمده و شورش کرده اند! سوالاتی که در این لایه مطرح میشود از جمله عبارتند از: آیا شرکت کنندگان در اعتراضها، از قشر تحت فشار جامعه هستند؟ آیا از قشر مرفه در این اعتراضها شرکت نکردهاند؟ آیا افراد تحت فشار اقتصادی، بیشتر تحت القائات رسانهای تحریک کنندگان و حمایت کنندگان از این پدیده قرار دارند یا افرد مرفه؟ آیا در اعتراضات، شعارها و موضوع اعتراض به معیشت و دشواریهای زندگی بوده یا مسائلی که عمدتا برای قشر متوسط و مرفه مطرح است؟ سازوکارهای تحلیلی نظیر هرم مازلو، این پدیده و رفتارها و موضوعات مورد اعتراض را چگونه تحلیل میکند؟ ...
- لایه – ظاهر هشتم: اعتراض یا اغتشاش؟ برخی این پدیده را یک اعتراض خودجوش اجتماعی ترسیم کرده و ذکر اغتشاش را اتهام و برچسب نامناسبی برای آن میدانند. در این لایه از تحلیل، از جمله سوالات زیر مطرح است: آیا شرکت کنندگان در اعتراضها، فقط نوجوانانی هستند که شعاری میدهند و کشف حجاب از خود کرده و روسری تکان میدهند؟ یا اقدامات تخریبی، آتش زدن ماشینها، اماکن و تجهیزات شهری، توهین به مردم و افراد، حمله به مردم عادی، حمله به نیروی انتظامی، کشتن مردم و نیروی انتظامی با ضربه و سلاح سرد و گرم، و حتی آتش زدن آنها، کشیدن چادر و حجاب از سر زنان، پاره کردن قرآن، آتش زدن پرچم ایران و نظایر آن، توسط افرادی حرفهای و آموزش دیده انجام میشود؟ آیا پلیس باید در مقابل این اقدامات با آرامش برخورد کند؟ یا به صورت جدی با آن مواجه شود؟ برخورد پلیس کشورهای دیگر در موارد مشابه چگونه است؟ ....
- ....
قطعا لایههای دیگری نیز از این پدیده قابل تبیین است. مسئله این است که یک جستجوگر حقیقت، و یک تحلیلگر بی طرف، حتی اگر محدود به توجه به ظاهر پدیده باشد، به عنوان یک سازوکار معیار، مباحث و سوالاتی را که در این میدان مطرح میشود، به صورت تفکیک شده، متمایز و روشن، در هر کدام از لایههای پدیده، به صورت مستقل مورد بررسی قرار داده و پاسخ دهد، و مسئله را در آن لایه روشن کند.
مخلوط کردن لایهها منجر به مغالطه و خطای تحلیل میشود.
مخلوط کردن لایهها با یکدیگر، و ربط دادن ناموجه مسائل لایهها با هم، که بخصوص در مباحثات سیاسی بسیار اتفاق میافتد، منجر به مغالطه و خطای تحلیل میشود.
این پدیده باطنهائی هم دارد که برای درک آن باید کمی عمیقتر به ابعاد و جوانب مسئله نگاه شود، و تجسمی سیستمی و ساختاری از آن داشته باشیم.
اینها ظواهری بودند که در این پدیده بروز کردهاند، و میتوان پدیده را در هر یک از لایهها به صورت مستقل مشاهده و تحلیل نمود. اما این پدیده باطنهائی هم دارد که برای درک آن باید کمی عمیقتر به ابعاد و جوانب مسئله نگاه شود، و تجسمی سیستمی و ساختاری از آن داشته باشیم.
لایههای باطنهای پدیده
- لایه - باطن اول: فضای هیجانی! به نظر میرسد، فضای پدیده در حال وقوع، بیش از آنکه ناشی از یک پشتوانه عقلانی باشد، ناشی از یک فضای هیجانی است. در تحلیل این لایه میتوان سوالاتی نظیر اینها را مطرح کرد: آیا دعوت کنندگان و تهییج کنندگان به اعتراضات و اغتشاشات در این پدیده، عمدتا از سازوکارهای تبیین عقلانی برای جمعیت مخاطب خود استفاده میکنند، یا آنها را با سازوکارهای هیجانی، تحریک میکنند؟ آیا نوع ادبیات بکار رفته توسط دعوت کنندگان و تهییج کنندگان، ادبیات عقلانی است یا هیجانی؟ افرادی که با دعوت این دعوت کنندگان احیانا درگیر شده و وارد میدان میشوند، آیا مشی عقلانی داشته و میتوانند با استدلال از آرمانها و فلسفه و اهداف خود دفاع کنند؟ یا اینکه مشی هیجانی داشته و فقط جَوگیر شدهاند؟ ...
- لایه - باطن دوم: برنامهریزی عملیاتی آگاهانه از پیش برای اغتشاش! آیا پدیده ایجاد شده، فقط بر اساس واکنش خودجوش مردمی نسبت به یک رخداد (فوت خانم مهسا امینی) اتفاق افتاده و ادامه پیدا کرده است؟ یا برنامهریزی مشخصی پشت آن وجود دارد؟ آیا فرایند ساماندهی تجمعات توسط تیمهای حرفهای، نشان از آموزش دیدن آنها از قبل نیست؟ آیا خود رسانههای تحریک کننده، به صورت مکرر، علنا به برنامهریزی توسط گروهکهای مختلفی نظیر کومله و دمکرات و منافقین و نهادهای امنیتی کشورهای غربی اشاره نمیکنند؟ آیا نوع ورود خود رسانههای مذکور، و نوع پوشش خبریشان، و اقدامات روزمرهشان، خود نشانی از یک برنامهریزی هماهنگ و همه جانبه از پیش تعریف شده ندارد؟ آیا حمایتهای کشورهای غربی به صورت هماهنگ و منسجم از این پدیده، نشان از این برنامهریزی ندارد؟ و آیا مستندات صریحی در مورد این برنامهریزی از قبل منتشر نشده است؟ آیا مسئله آنها اعتراض به فوت یا کشته شدن یک شخص است؟ یا اینکه کشته شدن اشخاص متعدد برای آنها اهمیتی ندارد، و ابزاری برای رسیدن به مقاصد آنها است؟ ... اینها نمونههائی از سوالاتی است که پاسخ به آنها، این لایه باطن پدیده را آشکارتر میکند.
- لایه - باطن سوم: هدف اصل نظام! سوالاتی نظیر: آیا موضوع اصلی اغتشاشگران و حمایتکنندگان رسانهای و غیر رسانهای آنها، فقط رخدادی مانند فوت مرحومه مذکور، یا مسئله گشت ارشاد، یا مسئله حجاب، یا حتی به زعم آنها دیکتاتوری حاکمیت و برخورد خشن حاکمیت است؟ و اگر مثلا حاکمیت به زعم آنها دست از حجاب و دیکتاتوری و ... بردارد، مشکلشان با نظام و مردم حل میشود؟ یا آنکه هم خود و هم رسانههای تحریک کنندهشان، به صراحت اعلام میکنند که هدف اصل نظام است؟ و مسئله شان این است که اصولا با وجود جمهوری اسلامی ایران، که در مقابل هژمونی آمریکا و استعمارگران ایستاده است، مخالفند؟ ....
- لایه - باطن چهارم: تلاش برای تجزیه ایران! سوالاتی نظیر: آیا مسئله برای مخالفان و اغتشاشگران و حامیان آنها، فقط تغییر رژیم و نوع نظام است؟ یا آنها با وجود یک ایران یکپارچه و دارای هویت واحد مشکل دارند؟ آیا به صراحت این موضوع را بیان نکردهاند؟ آیا شواهد کافی برای تلاش برای تجزیه ایران وجود ندارد؟ آیا به صورت روشن از نقشه و برنامه خود در این زمینه سخن نگفتهاند؟ آیا حتی نقشههای ایران تجزیه شده مد نظرشان را منتشر نکردهاند؟ و آیا این هدف خود که ”استانهای خودمختار ایران تجزیه شده، باید ضعیف شده و به جان هم بیفتند“ را به صراحت اعلام نکردهاند؟....
- لایه - باطن پنجم: مسئله انحرافی برای جلوگیری از افول آمریکا و غرب! سوالاتی نظیر: آیا این پدیده و وقایع آن، به دلیل بخشی از عملیات روانی در جنگ وسیع غرب علیه انقلاب اسلامی و روسیه و چین و تلاش برای جلوگیری از افول غرب انجام شده است؟ آیا هدف آنها منحرف ساختن اذهان و فرصت یافتن برای یک تنفس برای سازماندهی مجدد خود، جلوگیری از پیشرفت ایران، و یا حداقل اندکی به تاخیر انداختن افول غرب نیست؟ آیا شواهدی بر این موضوع وجود دارد؟ ...
- لایه - باطن ششم: سازماندهی آگاهانه اذهان در جنگ شناختی! سوالاتی نظیر: آیا برنامه و اقداماتی توسط حامیان و تحریک کنندگان این پدیده، برای سازماندهی آگاهانه لایههای مختلف اذهان طیفهای مختلف مخاطبان (از نوجوانان تا سیاستمداران) از قبل وجود داشته و دارد؟ آیا یک نقشه منسجم جنگ روایتها توسط اتاقهای فکر و رسانههای حامی و تحریک کننده این پدیده، وجود دارد؟ این روایتها برای هر طیف از مخاطبان به چه شکل و در چه ترکیبی تعریف شده است؟ چه روایتهای زمینهای از قبل برای آماده سازی اذهان برای پدیده امروز تعریف و جاری شده بوده است؟ اذهان بر اساس چه روایتهای باور شده قبلی، روایتهای امروز رسانههای حامی و تحریک کننده را باور میکنند؟ میادین مختلف تاثیرگذار در شکل گرفتن اذهان طیفهای مختلف مخاطبان (از بازیهای رایانهای گرفته تا شبکههای اجتماعی...) چگونه بر این پدیده و باورپذیری روایتها و تن سپردن به تحریکات، اثر گذاشته و میگذارند؟ ضد حمله مناسب برای این تهاجم شناختی و روایتها چه باید باشد؟ ....
اذهان بر اساس چه روایتهای باور شده قبلی، روایتهای امروز رسانههای حامی و تحریک کننده را باور میکنند؟
- لایه - باطن هفتم: کمک به فهم نقاط ضعف کلان و خرد نظام توسط خود حاکمیت! سوالاتی نظیر: آیا این پدیده از یک منظر ناشی از ضعفها و اشکالات کلان و خرد نظام و عملکرد حکومت است؟ آیا ساختار نظام، و مسئولین آن، فهم درستی از پدیده تمدن سایبری و حاکمیت و حکمرانی جدید متناسب با این تمدن دارند؟ آیا سازوکارهای حوزههای مختلف نظام حکومتی، مبتنی بر فهم این تمدن و فراهم کردن ملزومات و توجه به ویژگیهای آن، تغییر کرده و سازماندهی مجدد شده است؟ آیا فهم این تمدن یعنی فقط استفاده از بسترهای فناوری اطلاعات و مسائل فضای سایبر؟
آیا ساختار نظام، و مسئولین آن، فهم درستی از پدیده تمدن سایبری و حاکمیت و حکمرانی جدید متناسب با این تمدن دارند؟
- لایه - باطن هشتم: کمک به فهم نقاط ضعف کلان و خرد نظام تعلیم و تربیت توسط خود حاکمیت! سوالاتی نظیر: آیا نظام در حوزه تعلیم و تربیت، اشتباهات بنیادینی داشته است؟ آیا نظام و مسئولین نظام تاکنون تعلیم و تربیت و فرهنگ را به عنوان موضوع دست چندم تلقی کردهاند؟ و آیا همین تلقی و پرداختن ناقص و معیوب به آن، زمینههای بحرانهای کنونی را تمهید نکرده است؟ آیا نظام حکومت، و حکومت مردان، نظام تعلیم و تربیت کشور را متناسب با نیازهای جامعه در تمدن جدید سازماندهی مجدد و بازآرائی کردهاند؟
آیا بافت نظام تعلیم و تربیت کنونی، فضای ذهنی و نیازها و ویژگیهای کودکان و نوجوانان و جوانان را در پهنه تمدنی جدید سایبری، فهم کرده و رویکردها و سازوکارهای مناسب آن را اتخاذ کرده است؟ آیا بافت این نظام یعنی فقط آموزش مجازی و استفاده از ابزارهای فناوری اطلاعات؟ یا تغییر ماهیت عمیقتری در رویکردها و سازوکارهای تعلیم و تربیت لازم است؟ آیا به دلیل همین معضل نیست که نظام نمیتواند با بدنه نوجوانان و جوانان، در همه ابعاد، ارتباط کافی برقرار کند و به حد کافی، هم فکری و هم فضائی مناسبی برای هم افزائی جامعه و حاکمیت را، در سطحی که مطابق شان و آرمانهای جمهوری اسلامی ایران است، ایجاد کند؟ آیا تمهیدات تحولی نظیر تدوین سند تحول، مبتنی بر این نیازها صورت گرفته، و بجز ترسیم ارزشها و آرمانهای کلی، سازوکارهای مناسبی برای تحول واقعی تعلیم و تربیت، در پاسخگوئی به نیازهای جامعه در نظر گرفته است؟ آیا نظام تعلیم و تربیت، با حبس شدن در سازوکارهای کلیشهای آموزش صنعتی، فقط خود را متولی آموزش دانش، آنهم دانش محدود شده در کتابهای درسی نمیداند؟ آیا مهمترین نیاز کودکان و نوجوانان و جوانان برای تربیت، یعنی محبت، در ساختار آموزشی ماشینی موجود برآورده میشود؟ آیا شاگردان، کمترین زمزمه محبت را از ساختار و بدنه واقعی نظام آموزشی احساس میکنند؟
آیا شاگردان، کمترین زمزمه محبت را از ساختار و بدنه واقعی نظام آموزشی احساس میکنند؟
آیا حضور برخی از نوجوانان در عرصه این اغتشاشات، و معضلات دیگر نوجوانان نظیر خودکشی، اعتیاد مفرط به بازیهای رایانهای، بی رغبتی به تحصیل و ....، ناشی از این خلاء احساس محبت از نظام تعلیم و تربیت نیست؟ آیا بجز دغدغه شخصی معدودی از معلمان و مربیان دلسوز که بر خلاف پیش فرضها و قوانین و ساختار کلیشهای و رسمی آموزشی، به تعامل فعال و محبت آمیز با شاگردان بر میآیند، (و به نظر میرسد اثرات تربیتی مطلوب محدود در برخی از نوجوانان و جوانان، ناشی از عملکرد همین عده معدود است)، رویکرد تربیت معلم، دانشگاه فرهنگیان، و ساختار عمومی نظام آموزشی در حمایت و توسعه اینگونه از معلمان است؟ یا این افراد در واقعیت، بر عکس، در تنگنا و فشارهای کلیشههای نظام رسمی قرار ندارند؟ و به عنوان مربیان ناهنجار در میدان واقعی نظام آموزشی تلقی نمیشوند؟ آیا ساختار ماشینی و بودجهبندی انبوه محتوای آموزشی، اجازه تعامل محبتآمیز، با حوصله، و خلاقانه به معلمان را میدهد؟ یا فقط آنها را مجبور به اجرای پرحجم و کورکورانه دستورالعملها میکند؟ آیا نظام آموزشی با ایجاد کردن یک دیکتاتوری و نظام بسته، جلوی هر خلاقیت و انعطاف را در عملکرد معلمان نمیگیرد؟ آیا بر خلاف تاکیدات مکرر مقام معظم رهبری بر لزوم تحول واقعی تعلیم و تربیت، و مفید و موثر بودن آن، متولیان نظام رسمی تعلیم و تربیت، با چسبیدن به الگوهای کلیشهای نظام رسمی موجود، با تحولجویان و تحولآفرینان در رویکردهای آموزشی، با خشونت ساختاری و محدود کننده برخورد نمیکنند؟ و آیا تقصیر آن را بر گردن نظام جمهوری اسلامی ایران و رهبری نمیاندازند و وجهه نظام را در آن خرج نمیکنند؟ آیا همان کسانی که خود در تدوین اسناد راهبردی تحول و اجرای آنها، نقش داشته و مسئول اجرائی بودهاند، و بر خلاف تاکیدات مقام رهبری، همان الگوهای کلیشهای ماشینی قبلی را در قالب تحول به خورد نظام دادهاند، بعدا که ثمرات معیوب این تعلیم و تربیت در جوانان و فارغ التحصیلان این نظام خودش را نشان داد، خودشان را مدعی نشان نمیدهند و زبانشان در بیانیههایشان بر علیه نظام جمهوری اسلامی و رهبری دراز نیست؟ آیا جاهلانی که با اسم تحول و عدالت آموزشی، آموزش کلیشهای یکسان را در قالب نظام تمام دولتی و رسمی، تجویز و به خورد نظام تعلیم و تربیت میدهند، و شمشیر به دست گرفته و با تلاشهای خودجوش و خلاقانه متنوع برخورد میکنند، چرخه معیوب نظام رسمی تعلیم را تشدید و تکرار نمیکنند؟ ....
- لایه - باطن نهم: کمک به فهم نقاط ضعف کلان و خرد عملکرد نظام در حوزه فرهنگ توسط خود حاکمیت! سوالاتی نظیر: آیا نظام در حوزه فرهنگ، رسانه و نظایر آن، اشتباهات بنیادینی داشته است؟ آیا جمهوری اسلامی، از ابتدای انقلاب اسلامی، تلاش موفقی را در حوزه فرهنگی جامعه داشته است؟ آیا محورهای اصلی فرهنگ جامعه، در حد کافی ارتقاء یافته است؟ آیا ارتباط بین اقشار و طیفهای مختلف جامعه از نظر فرهنگی به خوبی برقرار شده است؟ آیا در پالایش لایههائی از فرهنگ رسوب کرده از دوران قاجار و پهلوی، موفق عمل کردهایم؟ آیا اصولا برای این پالایش برنامه مشخصی داشتهایم؟ آیا اصلا این لایههای فرهنگ را میشناسیم و میتوانیم حتی مولفههای آنها را فهرست کنیم؟ آیا زنجیره تاثیرگذاری مولفهها و لایههای فرهنگ جامعه را به خوبی میشناسیم و برای ارتقاء آنها برنامه داریم؟ آیا اقدامات مخرب فرهنگی رسانهها و نهادها و بسترهای فناورانه غرب و شرق را به خوبی میشناسیم؟ و میدانیم که چه نقاطی از فرهنگ جامعه در حال تخریب یا اضمحلال توسط چه سازوکارهای رسانهای و نهادی و فناورانه است؟ آیا مولفههای فرهنگی خودمان، و فرهنگ متهاجم را در ابعادی اعم از هنجارها، عادتها، باورها، فرسازهها و .... آنها میشناسیم؟ و حداقل توان فهرست کردن آنها را داریم؟ آیا شالودههای فرهنگی زمینه را که امکان فرود آمدن مولفههای فرهنگی تهاجمی یا مطلوب است، میشناسیم؟ آیا در جذب و همسو کردن طیفی از جامعه که از نظر فرهنگی خود را همسو با فرهنگ انقلاب اسلامی نمیدانست، تلاش موثری کردهایم؟ یا در این زمینه کمکاری، کوتاهیها و کجکاریهای فراوانی داشتهایم؟ ....
- لایه - باطن دهم: شناسائی شدن آخرین ابزارها و سازمانهای پنهان منافقین و نفوذیها! سوالاتی نظیر: آیا این پدیده میتواند در شناخته شدن شبکه نفوذ و شبکه تخریب و سازمان نفوذگران کمک کند؟ آیا آنها در این پدیده، تمام برگهها و عناصر خود را بکار گرفتهاند؟ ...
- لایه - باطن یازدهم: غربله ناخالصیها و ناخالصها در جامعه! سوالاتی نظیر: خواص جامعه چطور خودشان را در این پدیده و پدیدههای مشابه نشان میدهند؟ چگونه جامعه از رفتارهای خواص در بحبوحه بحرانها و بروز این پدیده و پدیدههای مشابه، میتواند خواص جامعه را شناخته و پالایش کند؟ ...
- لایه - باطن دوازدهم: تعمیق فهم و شناخت جامعه از پدیدهها! جامعه ایران (و جهان نیز) در برخورد با این پدیده رشد میکند! سوالاتی نظیر: هنجارهای اجتماعی چگونه در پهنه چنین پدیدههائی دستخوش تغییر میشود؟ این تغییرات منفی است یا مثبت؟ چگونه میتوان تغییرات مثبت را افزایش داد؟ فهم جامعه از باطن این پدیده و پدیدههای مشابه چگونه ارتقاء پیدا میکند؟ ....
- لایه - باطن سیزدهم: پالایش نفوس! این پدیده را شاید از منظر دیگری هم بتوان تحلیل کرد. این پدیده شاید بتواند برای تک تک ما، بستری برای رشد و ارتقاء عقلانی و هیجانی را فراهم کند. سوالاتی نظیر: چگونه میتوانیم عقلانیت خود را در مواجه شدن با این پدیده ارتقاء دهیم؟ چگونه هیجانات خود را مدیریت کنیم؟ چگونه عقلانیت خود را از دستبرد هیجانات خود حفظ کنیم؟ ....
- ....
*****
با توجه به اهمیت موضوع، هر چند در ابتدای متن نیز اشاره شد، مجددا این نکته را متذکر میشوم: بدیهی است که سوالاتی که در لایهها مطرح شده، با توجه به دیدگاه شخصی نگارنده، علیرغم تلاش برای پوشش زاویههای متعدد، برای بازکردن مشکلاتی که از منظر نگارنده قابل تحلیل است، دیدگاه نظری نگارنده را نیز منعکس کند، و ممکن است از طرف برخی از افراد، بخصوص افرادی که دیدگاهشان در این سوالات مورد چالش قرار میگیرد، جانبدارانه به نظر برسد. اما لایهها و سوالات محدود نیست، و صاحبنظران مختلف میتوانند این سوالات و لایهها را از زوایای دیگر نیز تکمیل کنند. مسئله این است که اولا، متمایز ساختن تحلیلها در حوزه لایههای مذکور، روشن است و کسی نمیتواند با مخلوط کردن بحث در لایههای مختلف، مغلطه کند.
کسی نمیتواند صورت سوالات مذکور را حذف کند و خود را در مورد این سوالات به نشنیدن بزند.
ثانیا در یک تحلیل، در صورتی که به مباحث لایههای دیگر وارد نمیشویم، ممکن است فقط در محدوده یک لایه به تحلیل پرداخت و لزومی به پوشش همه لایهها در یک تحلیل وجود ندارد. ثالثا سوالات حداقلی مطرح شده، قابل پاک کردن نیست. در یک تحلیل منطقی، اگر بحثی در یکی از این لایهها مطرح میشود، حداقل این سوالات باید جواب داده شود. حتی اگر سوالات دیگری نیز مطرح شود، کسی نمیتواند صورت سوالات مذکور را حذف کند و خود را در مورد این سوالات به نشنیدن بزند.
به نظر میرسد، بیانیههای صادره و اظهارنظرهای افراد مختلف، در قالب این چارچوب تحلیلی، تا حد قابل قبولی، قابل ارزشیابی و اعتبار سنجی منطقی باشد. هر چند که این چارچوب تحلیلی کامل نیست، و میتوان زوایا و ابعاد دیگری را نیز به آن اضافه یا ساختار آن را نیز تکمیل و اصلاح نمود؛ ارائه کننده، ادعائی بر بدون نقص بودن و کامل بودن آن ندارد؛ حتی زوایای دیگری توسط خود نگارنده نیز برای دستیابی به یک چارچوب تحلیلی کاملتر مد نظر است، که برای اجتناب از اطاله و پیچیده شدن بحث، از ورود به آنها صرفنظر شده است. الحمد لله رب العالمین.
دیدگاه تان را بنویسید